محمد کریمی
ــــــــــــــــــــــــــــ
هر کس می‌خواهد در صحنه‌ی فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی حضور داشته باشد نمی‌تواند بی‌توجه از کنار افکار عمومی جامعه گذر کند؛ زیرا افکار عمومی می‌تواند در داخل و در خارج نیز، نه تنها اشخاص و احزاب، بلکه حاکمیت‌ها را مشروعیت و مداومت بخشد، یا برعکس از اعتبار و اعتماد بیندازد.

اما افکار عمومی مقوله‌ای است که می‌توان تنها در جوامع مدنی و نظام‌های دموکراتیک، برای آن حساب باز کرد و آن را هم‌چون فاکتوری بسیار تعیین کننده در تصمیم‌گیری‌ها و اعلام مواضع تلقی نمود.
در جوامعی که هنوز دولت بر تمام منافع تسلط دارد و تنها از پستان‌های ورم کرده‌ی آن باید تغذیه نمود، نهادهای مدنی و احزاب نه تنها پا نگرفته‌اند بلکه از سوی مردم نیز، بی‌خاصیت و مزدور و حیات خلوت دست‌های پنهان و ناپیدای قدرت قلمداد می‌شوند، از گردش آزاد اطلاعات به شدت جلوگیری می‌شود و شکاف عمیقی بین نهادهای سنتی هم‌چون خانواده و آموزش و پرورش با فضای عمومی و مدنی وجود دارد، نمی‌توان روی افکار عمومی حسابی ویژه باز کرد. نکته این‌جاست که بسیاری از احزاب، اشخاص و سیاستمداران جهان سوم با همین محاسبه‌ی غلطی که در‌باره‌ی نقش و اهمیت افکار عمومی کرده بودند، در کمال ناباوری و در برابر افکار عمومی! به طور مستقیم و پخش زنده‌ی آن از سیمای منحوس جامعه‌ی استبداد زده!، صحنه‌ی فعالیت سیاسی و اجتماعی خود را نه تنها از دست دادند بلکه با پنجه‌های آهنین استبداد، سرکوب و به سوی کانال‌های خوف و وحشت و فراموشی راهنمایی و روانه گشتند.
اگر چه امروز، فضای الکترونیکی و شبکه‌های اطلاع‌رسانی مجال دیگری به مخالفان و منتقدان داده است و دایره‌ی تنگ و پر مخاطره‌ی افکار عمومی را به سرزمین بیکران و گستره‌ای به پهنای کره‌ی زمین تبدیل نموده و در کمترین زمان ممکن اکثریت مردم مبارز و مخالف با حاکمان جور و استبداد از درد و رنج و تجارب هم‌دیگر مطلع می‌گردند، اما با این حال نیز، کمتر کسی یا کسانی حاضر می‌شوند با نشانه‌ی حمایت و ابراز هم‌دردی با روشن‌فکران و مبارزان جامعه‌ی خود، به میدان بیایند. زیرا استبداد، بی‌رحمانه آنان را سرکوب می‌کند و مردم نیز به دلیل وابستگی مالی و مادی به حاکمیت‌ها و خوگرفتن و عادت بیش از پیش به رفاه و آسایش، حاضر به پرداخت هزینه‌های سنگین نیستند. مضافاً این‌که جامعه‌ی جهانی و سردمداران دموکراسی خواهی و حامیان حقوق بشر نیز تنها در صورتی همانند عراق و افغانستان، مستقیماً وارد معرکه و برچیدن حاکمان مستبد می‌شوند که یا به طور واضع و آشکار امنیت و منافع خود را از دست رفته می‌بینند و یا گردن درازی و نعره‌کشی ظالمان و حاکمان ستمگر امنیت جهانی را تهدید نماید. حال باید دید وضع و روزگار افراد و احزابِ ممالکی چه خواهد بود که حاکمان ستمگرشان، بازی‌های سیاسی در سطح بین‌المللی را بر مبنای تحلیل هزینه - فایده و مصلحت اندیشی‌های سیاسی یاد گرفته و هر بار با دادن یک امتیاز، سال‌هایی دیگر، سایه‌ی شوم جور و استبداد خویش را بر سر مردم آزادی‌خواه و مظلوم مستدام‌تر و سرد و تاریک‌تر خواهند نمود.
پس آیا می‌توان با اعتماد به افکار عمومی شکل نگرفته و موهوم در کشورهای استبداد زده، احزاب، مطبوعات، و نهادی مدنی که چشم امید آیندگان و محل آموزش رهبران سیاسی و مبارزان راه آزادی و عدالت هستند، قربانی کرد؟